طلبه نت

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مسائل متعجب کننده!

16 مرداد 1392 توسط طلبه

بسم الله الرحمن الرحیم

آدم بعضی وقتها نمیدونه واقعاً چه وظیفه ای داره و گاهی هم نمیدونه چه عکس العملی باید نشون بده که خدا راضی باشه!گاهی هم با مسائلی روبرو میشه که به جای واکنش نشون دادن بیشتر تا مدتی متعجب باقی می مونه!
نمونه اش چند روز پیش بود؛ حدود ساعت سه بعد ظهر داشتم میرفتم خونه، یه دختر خانم اومد سوار اتوبوس شد.منکه فقط چند دقیقه از روبرو دیدمش واقعاً برام جای تعجب بود!
یه بلوز و شلوار سبز رنگ پوشیده بود به جای مانتو شلورار!چادر عربی هم سر کرده بود اما زیر چادر هیچ روسری یا مقنعه ای سرش نبود!رفت نشست روی اولین صندلی که کنار در اتوبوس بود. خب حتما گرمش بود دیگه برا همین دیگه رو هم نگرفته بود و چادرشو رها کرده بود.من یقه لباسشو ندیدم اما فکر نمیکنم یقه بسته بوده باشه. موهاشم رنگ کرده بود واز جادرش ریخته بود بیرون . آرایش تهوع آوری هم داشت که دیگه معلوم نبود خودش چه قیافه ای داره!
چشمم افتاد به کفشهاش که پاشنه های خیلی بلندی داشت و تابسانی بود، یه جوراب نازک مشکی به پا داشت. به خودم گفتم خوبه همین جورابمم پوشیده!هنوز چند لحظه از فکرم نگذشته بود که دیدم داره جوراب هاشو درمیاره!
داشتم با خودم فکر میکرم که برم بهش تذکر بدم یا نه که رسیدم به مقصد.اتفاقاً اون خانم هم همون ایستگاهی که من پیاده شدم پیاده شد. من با فاصله پشت سرش داشتم میرفتم که دیدم راننده یه پراید توجهشش به این خانم جلب شده. یه کمی حرکت میکرد و ترمز میکرد و به این خانم نگاه میکرد.
به گمانم میخواست سوارش کند. واقعاً نگاه کثیفی بهش داشت انقدر کثیف که بعد از جند روز من هر وقت یادش می افتم حالم بد میشه. من راهمو به کوچه خودمون کج کردم و دیگه ندیدمشون ولی با خودم گفتم اون قیافه ناجور، این نگاه هرزه را هم باید به خودش جلب کنه. برام سؤاله واقعاً کسانی که اینطور هنجارشکنی میکنن، از اینکه نگاه های کثیف بهشون دوخته بشه و مورد طمع آدمهای پست قرار بگیرن بدشون نمیاد؟!!!!!!!!!

 4 نظر

ناگفته‌هايي از سرداب حرم حضرت اباالفضل العباس(ع)

15 مرداد 1392 توسط طلبه
ناگفته‌هايي از سرداب حرم حضرت اباالفضل العباس(ع)
آبي كه به حضرت عباس(ع) التماس مي‌كند؛
در داخل سرداب وقتي به قسمت زير گنبدخانه رسيديم، بخشي بود كه تا ارتفاع كمر به داخل آب رفتيم؛ در واقع محوطه داخل سرداب حرم حضرت تا ارتفاع حدود يك متر و 10 سانت در آب قرار دارد … وقتي به قبر مطهر حضرت اباالفضل‌العباس(ع) در سرداب رسيديم، من دست خود را به داخل آبي بردم كه بر روي قبر مطهر حضرت ايستاده بود و جرعه‌اي از اين آب نوشيدم…

به گزارش گروه ويژه‌نامه ماه محرم باشگاه خبرنگاران؛ عليرضا فداكار؛ معاون ستاد بازسازي عتبات عاليات طي گفتگويي با اشاره به سفر چند سال پيش خود به عتبات پس از سقوط صدام و زيارت سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) اظهار داشت: بنده در سال 82 و تقريبا 6 ماه پس از سقوط صدام به سرداب حرم حضرت مشرف شدم.

وي افزود: علت اينكه برخي از حرم‌هاي مطهر ائمه(ع) داراي سرداب هستند به اين خاطر است كه به مرور زمان، زمين‌هاي اطراف حرم به خاطر ساخت و سازها، گذر زمان، وزش باد و شرايط جوي از سطح حرم بالاتر آمده است و به اين دليل سرداب ايجاد شده است به طور مثال در نجف اشرف علت اينكه حرم حضرت اميرالمؤمنين‌(ع) سرداب ندارد به اين خاطر است كه حرم حضرت در بالاترين نقطه شهر واقع شده اما در كربلاي معلي، حرم حضرت سيدالشهدا و حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) در گودي واقع شده است.

فداكار خاطرنشان كرد: اما سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) حدودا 4 متر پايين‌تر از سطح حرم قرار دارد و ما به اتفاق شيخ مهدي كربلايي، امام جمعه حرم امام حسين‌(ع) به اين سرداب مطهر وارد شديم و در واقع تا پيش از اين تاريخ، سرداب حرم حضرت كاملا قفل بود و كسي اجازه ورود به آن را نداشت.


معاون ستاد بازسازي عتبات عاليات يادآور شد: در سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) چيزهايي ديدم كه برايم آن روز را بعنوان شيرين‌ترين و زيباترين روز طول عمرم رقم زد. فداكار در توضيح مشخصات سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) گفت: پس از آنكه از صحن حرم وارد رواق مي‌شويد در ادامه شما وارد محدوده گنبد‌خانه مي‌شويد كه مي‌توان همين رواق‌ها را در قسمت سرداب نيز در نظر گرفت كه با عرض 1.5 متر در 2 متر به صورت گنبدي پوشانده شده و قسمت پايين پاي حضرت مسيري دارد كه وارد محوطه گنبد خانه در قسمت سرداب مي‌شود.


معاون ستاد بازسازي عتبات عاليات افزود: در داخل سرداب وقتي به قسمت زير گنبدخانه رسيديم، بخشي بود كه تا ارتفاع كمر به داخل آب رفتيم؛ در واقع محوطه داخل سرداب حرم حضرت تا ارتفاع حدود يك متر و 10 سانت در آب قرار دارد و اين قسمت از سرداب به گونه‌اي ساخته شده كه يك نفر بيشتر نمي‌‌تواند از آن عبور كند. وي ادامه داد: پس از ورود به اين قسمت از سرداب، شيخ مهدي كربلايي در جلو حركت مي‌كرد و من پشت سر او تا كه به قبر مطهر حضرت اباالفضل‌العباس(ع) رسيديم.


فداكار تصريح كرد: وقتي به قبر مطهر حضرت در سرداب رسيديم، من دست خود را به داخل آبي بردم كه بر روي قبر مطهر حضرت ايستاده بود و جرعه‌اي از اين آب نوشيدم، تا ارتفاع حدود 10 سانت بر روي قبر مطهر حضرت آب ايستاده بود و به تمام مقدسات قسم تا آن لحظه از عمرم آبي‌ گواراتر و زلال‌تر از اين آب نديده و ننوشيده‌ بودم.


وي گفت: در آن لحظاتي كه در داخل سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) در حركت بوديم كسي متوجه حال خود نبود و و با حركتمان، آب موج برمي‌داشت؛ در آن لحظات اين احساس به من دست داد كه اين آب در اطراف قبر به حضرت اباالفضل(ع) التماس مي‌كند و اگر روزي پرده‌ها كنار رود، حقايق بزرگي مشخص مي‌‌شود، بواسطه اين آب بود كه حضرت اباالفضل‌العباس(ع) ساقي طفلان عطشان حرم در كربلا نااميد شد و تصور مي‌كنم كه خداوند اينگونه مقدر كرده اين آب بايد براي ساليان سال همين‌طور دور قبر مطهر حضرت عباس‌(ع) دور بزند و در آن لحظه تنها چيزي كه از ذهنمان مي‌گذشت اين بود كه آب در حال التماس كردن به حضرت است.


فداكار با بيان اين نكته كه در زماني كه به داخل سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) رفته‌ بودم زمستان بود، گفت: البته ممكن است كه در فصل تابستان يا زمستان مقداري از سطح آب داخل سرداب تغيير كند و زمانيكه در داخل سرداب حركت مي‌كنيم آب به ارتعاش درمي‌آيد و اين تصور ايجاد مي‌شود كه آب در حال حركت است اما در واقع اين آب ساكن است و طبق قانون طبيعت اگر آب براي مدت كوتاهي در جايي راكد و ساكن باقي بماند، سبزه مي‌زند و طعم و بو مي‌گيرد و امكان استفاده از آن نيست اما آب سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) زلال‌ترين، شفاف‌ترين و گواراترين آب اين عالم است.

وي با بيان اين نكته كه سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس‌(ع) به حرم امام حسين(ع) راه ندارد و در گذشته حرم حضرت سيدالشهدا(ع) داراي سرداب بوده كه به مرور زمان اين سرداب پر شده است، افزود: در حال حاضر مجددا سرداب حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) از قسمت گنبدخانه بسته شده و ديگر كسي حق ورود به اين سرداب را ندارد؛ در گذشته آب سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) براي تبرك در اختيار زائران قرار مي‌گرفت اما هم‌اكنون اين كار نيز متوقف شده است.

معاون اجرايي ستاد بازسازي عتبات عاليات خاطرنشان كرد: زماني اين مسئله مطرح شده بود كه آب سرداب حرم حضرت اباالفضل(ع) را به خاطر احتمال زياني كه مي‌تواند براي بناي حرم داشته باشد قطع و خشك كنند اما اين احتمال مطرح شد كه اگر اين آب قطع شود لايه‌اي كه خشك مي‌شود ترك برمي‌دارد و شايد همين عامل باعث شود كه رواق‌هاي حرم نيز ترك بخورند و بناي ساختمان حرم حضرت با اين آب سازگار شده است و به اين دليل بود كه چنين كاري انجام نشد.


وي با اشاره به قرار گرفتن بناي حرم حضرت‌اباالفضل‌العباس بر روي اين سرداب و آبي كه هميشه در سرداب حضرت وجود دارد، خاطرنشان كرد: قطعا ساختمان و بنايي كه بر روي آب بنا شده باشد پس از گذشت مدت زماني تخريب مي‌شود و از بين مي‌رود اما بناي حرم حضرت اباالفضل‌العباس(ع) از همان ابتدا بر روي اين سرداب و آب بنا شده و اين امر تأثيري بر روي استحكام حرم حضرت نداشته است؛ بسياري از كم‌و‌كيف اين امر روشن نيست كه اين موضوع چيزي جز معجزه نمي‌تواند باشد.

 3 نظر

ماجرای عنایت امام رضا(ع) به یک شهروند کانادایی

15 مرداد 1392 توسط طلبه

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 :LatentStyles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> henUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

 2 نظر

دیدار با حضرت صاحب

15 مرداد 1392 توسط طلبه

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 :LatentStyles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> henUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

ج به عرفات بیایند، برای زواری که با من بودند جای بهتری تهیه کنم. تقریبا عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکی از آن چادرهایی که برای ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمنا متوجه شدم که غیر از من هنوز کسی به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکی از شرطه هایی که برای محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت:

تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده ای؟ مگر نمی دانی ممکن است سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده ای، باید تا صبح بیدار بمانی و خودت از اموالت محافظت بکنی. گفتم: مانعی ندارد، بیدار می مانم و خودم از اموالم محافظت می کنم.

آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن که نیمه های شب دیدم سید بزرگواری که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلی، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم.

ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعی از جوانها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقداری از آنها ترسیدم، ولی پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جای گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوانها بیرون خیمه ایستاده بودند ولی آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود. ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد علی! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟

فرمودند: شبی در بیابان عرفات بیتوته کرده ای که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللّه الحسین(علیه السلام) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز می خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل هو اللّه بخوان.

لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایی خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشی داشتند و اشک از دیدگانشان جاری بود. من سعی کردم که آن دعا را حفظ کنم ولی آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهی کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟

فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایی هست. فرمودند: برای تو همین مقدار از خداشناسی کافی است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت برای آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبی داری. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(عج) در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است

سؤال کردم: روز عرفه، که می گویند حضرت ولی عصر(عج) در عرفات هستند، در کجای عرفات می باشند؟ فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر کسی آنجا برود آن حضرت را می بیند؟ فرمود: بله، او را می بیند ولی نمی شناسد.

گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولی عصر(عج) به خیمه های حجاج تشریف می آورند و به آنها توجهی دارند؟ فرمود: به خیمه شما می آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) متوسل می شوید.

در این موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلی، چای داری؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده ام ولی چای نیاورده ام. عرض کردم: آقا اتفاقا چای نیاورده ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا می روم و برای مسافرین چای تهیه می کنم.

آقا فرمودند: حالا چای با من. از خیمه بیرون رفتند و مقداری که به صورت ظاهر چای بود، ولی وقتی دم کردیم، به قدری معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چای از چای های دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چای دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایی داری، بخوریم؟ گفتم: بلی نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمی خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقداری نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.

سپس به من فرمودند: حاج محمدعلی، به تو صد ریال (سعودی) می دهم، تو برای پدر من یک عمره به جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم «سید حسن» است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدی. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتی خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبایی روی گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روی آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.

پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کردم کسی را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیة اللّه ، ارواحنافداه، بوده اند، به خصوص که اسم مرا می دانستند و فارسی حرف می زدند! نامشان مهدی(عج) بود و پسر امام حسن عسکری(علیه السلام) بودند.

نشستم و زار زار گریه کردم. شرطه ها فکر می کردند که من خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه ام شدید شد.

فردای آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من برای روحانی کاروان قضیه را نقل کردم، او هم برای اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شوری پیدا شد.

اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آن که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده اند: «فردا شب من به خیمه شما می آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس(علیه السلام) متوسل می شوید» خود به خود روحانی کاروان روضه حضرت ابوالفضل(علیه السلام) را خواند و شوری برپا شد و اهل کاروان حال خوبی پیدا کرده بودند، ولی من دائما منتظر مقدم مقدس حضرت بقیة اللّه ، روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، بودم.

بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولی عصر(عج) بیرون خیمه ایستاده اند و به روضه گوش می دهند و گریه می کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولی ایشان با دست اشاره کردند که چیزی نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزی بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیة اللّه ، روحی فداه، آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(علیه السلام) گریه می کردیم و من قدرت نداشتم که حتی یک قدم به طرف حضرت ولی عصر(عج) حرکت کنم. بالاخره وقتی روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند.

برگرفته از: آثار و برکات حضرت امام حسین(ع)، ص۲۳، قضیه ۵.

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

طلبه نت

طلبه نوشته‌هایی برای هر کس که بخواند
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
    • آشپزی قمی
  • کرامات
  • اولیاء الله
  • درد و دل طلبگی
  • پیشنهاد مطالعه کتاب
  • کوتاه و مفید
    • قرآن در زندگی
    • نهج البلاغه در زندگی
  • مناسبت ها
  • در محضر خوبان
    • خوشه چینی از بوستان شهدا
  • یک عکس
  • اخبار وبلاگ

Random photo

ناگفته‌هايي از سرداب حرم حضرت اباالفضل العباس(ع)
کد صلوات شمار برای وبلاگ

ذکر ایام هفته

Susa Web Tools
حدیث موضوعی
مهدویت امام زمان (عج)
. دستانتان پر از برکت سفره رمضان باد

کد آمارگیر

Susa Web Tools
  • تماس